نویسنده: حسن روحانی




 

یکی از کمبودهایی که پس از پایان دفاع مقدس در کشور ما احساس می شد، تدوین استراتژی ملی بود.(1) با توجه به این اصل که همه استراتژی ها یعنی استراتژی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و دفاعی از استراتژی ملی سرچشمه می گیرند، در آن هنگام، ‌یعنی سال های 1369 و 1370، جلسات فراوانی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی برگزار شد. شاید بیش از پنجاه جلسه با حضور همه مسئولین برگزار شد و از همه وزیران، مسئولین دفاعی و امنیتی و نخبگان دعوت به بحث نمودیم. نتیجه جلسات همان مطالبی بود که در آن ایام در روزنامه ها و دانشگاه ها کم و بیش مطرح شد. بحث «حفظ محوری»، «رشد محوری» و «بسط محوری» محصول بحث های آن ایام بود. طرح این سه عنوان به این معنا بود که مبنای استراتژی ملی ما کدام یک از آنها خواهد بود. البته در آن مقطع عمدتاً اشخاص به طرفداران دو استراتژی«حفظ محور» و استراتژی«رشد محور» یا «پیشرفت محور» تقسیم می شدند.

استراتژی ملی

آیا دل مشغولی اصلی ما حفظ نظام و کشور است؟ یا این است که به یک توسعه فراگیر و جامع دست پیدا کنیم؟ و یا دل مشغولی اصلی ما بسط و گسترش پیام انقلاب در منطقه و جهان است؟ هر یک از این نظرات طرفدارانی داشت. در پایان بحث ها، انتخاب حفظ محوری و یا رشد محوری کمی مشکل شد و لذا به نتیجه نهایی نرسیدیم. در این جلسات، همواره نیمی طرفدار«حفظ محوری» و نیمی طرفدار «رشدمحوری» بودند، عده ای می گفتند دل مشغولی اصلی ما توطئه ها و خطراتی است که ما را تهدید می کند و ما به جای اینکه در فکر توسعه و رشد باشیم، در این شرایط باید به حفظ میهن، ‌استقلال و نظام بیندیشیم. البته اگر شرایط و تهدیدات به حدی باشد که ما خطر را نزدیک ببینیم، منطق حفظ محوری، ‌منطق درستی است. کشوری که دل مشغولی اصلی اش حفظ و بقاء است، توسعه و رشد نمی تواند تقدم اول او باشد. کشورهایی بوده اند و هستند که دغدغه شان حفظ و بقاء بوده و لذا در پی استراتژی«حفظ محور» بوده اند. برای مثال در دوران حکومت حزب بعث عراق، تمام دغدغه آنها حفظ رژیم و کشورشان بود؛ لذا همه سرمایه آنها در مسیر توانمندسازی یک ارتش نیرومند صرف می شد، همه فکر آنها هم این بود که چگونه از خود دفاع یا چگونه به کشور دیگری حمله کنند. کشورهایی هم بوده اند و هستند که دل مشغولی اصلی آنها توسعه است. در کشورهای آسیای جنوب شرقی، نمونه های فراوانی را در این رابطه مشاهده می کنیم. یکی از کشورهایی هم که مسیر خود را از حفظ محوری به رشدمحوری تغییر داد، چین بود. چین از دل مشغولی حفظ و بقای خود به دغدغه رشد و پیشرفت همه جانبه رسید و لذا استراتژی خود را تغییر داد.
در آن مقطع، مسئولین نظامی، دفاعی و امنیتی و تعدادی از مسئولین سیاسی کشور معتقد بودند ما باید به دنبال استراتژی«حفظ محور» باشیم. اساس استراتژی را دستیابی به «قدرت» تشکیل می دهد و باید در پی تحکیم قدرت نظامی باشیم. شرایط ایده آل، ‌آن است که قدرت و توسعه کنار هم قرار گیرند. اما در شرایطی به ناچار باید یکی از آنها مبنا برای دیگری باشد. در اینکه استراتژی ما در مرحله اول«قدرت» باشد یا «توسعه» و «پیشرفت»، تفاوت بسیار است. هر دو استراتژی پیش روی ماست، اما باید یکی از آن دو را انتخاب کرد. البته در شرایطی، کشور چاره ای ندارد جز اینکه استراتژی «قدرت» را برگزیند و در شرایط دیگری نیز باید«توسعه»را انتخاب کند.
پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورهایی که به تدریج از نگرانی های جنگ و تجاوز و تهدید رها شدند، استراتژی توسعه را برگزیدند. برخی از کشورها نیز که همچنان نگران حفظ و بقای خود بودند، استراتژی قدرت را برگزیند و حفظ خود را به عنوان مهم ترین هدف ملی تعریف کردند.

استراتژی توسعه

مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز، در دهه هشتاد، ‌این انتخاب بسیار مهم را انجام داد. اگر بگوییم سند چشم انداز شبیه استراتژی ملی است و نمی تواند از آن فاصله داشته باشد، بدین معناست که در واقع مجمع تشخیص مصلحت و رهبری نظام، ‌استراتژی «توسعه» را برگزیده اند. در متن سند می خوانیم که در سال 1404 ایران کشوری است توسعه یافته. بقیه نکات در چشم انداز از جمله اینکه ما در جایگاه نخست اقتصادی، علمی، فنّاوری قرار داشته باشیم، هویت اسلامی و انقلابی را حفظ کنیم و الهام بخش باشیم و در روابط خارجی، ‌به دنبال تعامل سازنده و مؤثر باشیم، ‌همه اینها پیرو انتخاب گزینه«توسعه» است. مهم این است که ما می خواهیم به توسعه برسیم و همه نخبگان، ‌این اصل را حداقل در شعار و کلام پذیرفته اند.
امروز بعد از گذشت چند سال از روزی که در سال 1384، سند چشم انداز در چارچوب برنامه پنج ساله چهارم مبنا قرار گرفت، آیا واقعاً همه در مقام عمل پذیرفته ایم که توسعه، مبناست؟ نگرانی من این است که چشم انداز کم کم به یک شعار تبدیل شود. نکند برای چند سالی، برای دوره ای، در مقالات روزنامه ها و جلسات مسئولین و سمینارها مطرح شود و در نهایت به صورت شعاری زیبا برای مدتی مطرح باشد و بعد به بایگانی سپرده شود. این خطر اصلی است.
ما در کشور خود، هرگز تجربه یک چشم انداز بیست ساله را نداشته ایم. معمولاً کارهای ما فصلی است. اگر بتوانیم در مرحله اول به چشم انداز ایمان بیاوریم و در همه برنامه ها، «توسعه»تابلوی هدایتگر و راهنمای اصلی ما باشد، گام بزرگی برداشته ایم. به اعتقاد من، در اذهان برخی نخبگان و حتی مسئولین، ‌هنوز تردید برای انتخاب استراتژی قدرت و یا استراتژی توسعه وجود دارد و این هنوز هم مشکل اصلی ماست. درست است که سند چشم انداز این مشکل را حل کرده و توسعه را برگزیده است، اما در عین حال، شیوه نگارش چشم انداز به گونه ای است که ممکن است شبهه انگیز باشد. در جامعه ما هنوز افرادی هستند که به هدف«توسعه» ایمان نیاورده اند. ما اگر بخواهیم به این چشم انداز برسیم، اول نیاز به باور و ایمان داریم. اگر ایمان آوردیم، در قدم بعد نیاز به عزم ملی داریم. نمی شود که فردی یا جمعی یا دولت یا سه قوه بتوانند توسعه را محقق کنند، بلکه یک ملت هفتاد میلیونی باید در صحنه باشد. همه یکصدا بگویند و در مقام عمل، هماهنگ تلاش کنند.
با نگاه به افق ایران توسعه یافته در سال 1404، باید این راه را همه با هم هموار کنیم. اگر بناست که هفتاد میلیون جمعیت در صحنه باشند، نباید کرامت آنان نادیده گرفته شود و یا مورد تردید قرار گیرد. باید آحاد این هفتاد میلیون محترم و معزّز باشند. اگر می خواهیم به اهداف چشم انداز برسیم، همه جمعیت کشور باید دست به دست هم بدهیم و حتی یک نفر را از این جمع، خارج نکنیم. با این روند، ‌عزم یک گروه یا چند گروه، یک جناح، ‌یک یا چند حزب سیاسی، یک یا چند تشکل نمی تواند توسعه کشور را محقق سازد. عزم ملی، ابزار مورد نیاز و الزامات ضروری خود را می طلبد. باید کرامت هفتاد میلیون نفر مدنظر باشد؛ باید همه احساس کنند در این حکومت سهیم اند و بخشی از این بار بر دوش آنهاست.
اما متأسفانه در مقام عمل، در تقسیم اول، ‌30 میلیون از 70 میلیون کنار گذاشته می شوند. بعد در 40 میلیون دوم نیز 20 میلیون به دلایل واهی نادیده گرفته می شوند؛ و در 20 میلیون باقیمانده نیز قاعدتاً 10 میلیون دیگر کنار گذاشته می شوند. عده معدودی می مانند که می خواهند همه بار کشور را بر دوش آنها قرار دهند تا چشم انداز را محقق نمایند. مسلماً این امر امکان پذیر نخواهد بود. پس ما نیاز به اراده ملی و دولت کارآمد و وحدت ملی داریم؛ دولت به معنای عام کلمه آن، یعنی مجلس، قوه قضائیه، قوه اجرائیه، نیروهای مسلح و سایر نهادهای عمومی. باید بتوانیم در آغاز هر سال دولت را مخاطب قرار دهیم و سؤال کنیم که این چشم انداز بیست ساله که امسال قرار بود یک بیستم آن محقق شود، آیا انجام شده است یا خیر؟ و اگر نشده چرا؟ و چگونه باید جبران شود؟
در سند چشم انداز، رشد سالانه حداقل 8 درصد را پیش بینی کرده بودیم که عملاً رشد به طور متوسط 5 درصد بوده است. چرا این عدد محقق نشده است؟ چرا نتوانستیم این رشد را حاصل کنیم؟ پیش تر، گناه همه چیز را به گردن نفت می انداختیم و می گفتیم نفت ارزان است. ولی اکنون که بهای نفت بیش از 90 دلار است! پس ما مشکلات اساسی و زیربنایی داریم و باید آنها را حل و فصل کنیم. ما در صورتی به اهداف این سند دست پیدا خواهیم کرد که نرخ تورم و بیکاری تک رقمی باشد. رشد سرمایه گذاری هم مطلوب باشد. اگر همه اینها دست به دست هم بدهند و تلاش کنیم، ان شاءالله به اهداف چشم انداز خواهیم رسید. هنوز هم ناامید نیستیم، اما تجربه چندساله اخیر، متأسفانه تجربه خوبی نبوده است.

ضرورت فهم مشترک

برای اینکه به اهداف این سند دست یابیم، نیاز به فهم مشترک داریم. برای اینکه بتوانیم کشور اولِ منطقه باشیم و جایگاه نخست اقتصادی، علمی و فنّاوری را تصاحب کنیم، ‌باید فهم مشترک، ‌شاخص های مشترک و زبان مشترک پیدا کنیم و همه بر آنها توافق کنیم. عملکرد ما نیز باید هماهنگ باشد تا بتوانیم به اهداف این سند دست پیدا کنیم. بی تردید جامعه ایران، جامعه ای دارای انگیزه های قوی برای دفاع از اهداف ملی و آرمان های خود است. ایران کشوری با ملتی بزرگ است که برای حفظ منافع حیاتی و ملی، حاضر به ایثار و از خودگذشتگی است. ایران کشوری است که با وجود برخورداری از خرده فرهنگ ها و گویش ها، دارای انسجام ملی و وحدت ملی با چتر فرهنگ ملی است. با توجه به جایگاهی که رهبری نظام دارد که تلفیقی بین رهبری دینی و رهبری سیاسی است، این نهاد می تواند عامل بسیار مؤثری برای وحدت و انسجام ملی باشد.
ایران کشوری بانفوذ در میان کشورهای منطقه، در صحنه جهانی نیز تأثیرگذار است. همه بر نفوذ ایران در افغانستان، عراق، لبنان و منطقه، اعتراف دارند. ما کشوری قدرتمند و صاحب نفوذ در منطقه به شمار می آییم و از دیدگاه ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک کشوری کم نظیر هستیم. البته این توانمندی ها عمدتاً ناشی از شرایط جغرافیایی ایران است که اینها را به دنیا دیکته می کند. نفت، گاز و اهمیت خلیج فارس و تنگه هرمز و دریای خزر و نقش ترانزیتی ایران، همه و همه سازنده آن جایگاه و همه موهبت های الهی است. در عین حال از لحاظ علمی، فنّاوری و صنعتی، جایگاه ما جایگاهی متوسط است. زمانی، از لحاظ صنعتی به مرحله ای رسیده بودیم که فقط مونتاژکننده خوبی بودیم. مرحله بعد اینکه، کپی ساز خوبی شدیم و قدم های خوبی در این زمینه برداشتیم. سانتریفیوژهایی را کپی سازی کردیم که کاری ارزشمند بود. نباید بگوییم که از کمک و تجربه هیچ کشوری استفاده نمی کنیم و می خواهیم هر کاری را از گام نخست خودمان انجام دهیم. برای مثال جداسازی اورانیوم 235 از 238 را خودمان با سعی و خطا انجام دهیم. این مسیر، مسیر دشوار و حتی غیرممکن است. نمی توان همه کارها را از صفر شروع کرد. در حال حاضر، ما کپی کنندگان نسبتاً خوبی هستیم. اما هنوز تا خودمان صنعتگر شویم و در فنّاوری پیشرفته روی پای خودمان بایستیم، راه درازی پیش رو داریم. البته وارد وادی فنّاوری پیچیده شده ایم، و قدم های اولیه بسیار مهمی برداشته ایم، اما هوشیار باشیم که کجا هستیم و تا چه اندازه با کشورهای پیشرفته فاصله داریم.
اگر ملتی خودباور نباشد و به جای برنامه ریزی و اقدامات عملی در وادی شعار بیفتد، بسیار ضرر می کند. باید واقع گرا باشیم. آنچه واقعیت دارد، درست ببینیم، و دقیق و صحیح به مردم گزارش دهیم. ما ملت بزرگی با استعداد و هوش بالا، ‌با تمدن و سابقه فرهنگی طولانی و کشوری با ویژگیهای جغرافیایی بسیار ارزشمند داریم؛ فداکار، با سابقه ایستادگی حیرت آور در دفاع مقدس هشت ساله و مقاومت در برابر انواع توطئه های قدرت های بزرگ و از همه مهم تر معتقد به دین اسلام و مکتب غنی تشیع. در عین حال در حوزه دانش هم، کمیّت فضاهای آموزشگاههای ما بهبود یافته است. تعداد دانشجو افزایش قابل ملاحظه ای یافته و رقابت هایی هم در مراکز آموزشی ایجاد شده است. برای ساختمان دانشگاه ها در هر ده و روستا، ‌شعبه ای افتتاح کرده ایم، اما چه بر سر کیفیت آنها آورده ایم، خدا می داند! در دانشگاه ها چه متونی را تدریس می کنیم؟ امکانات دانشگاه ها، وسایل کمک آموزشی، آزمایشگاه ها، کتابخانه ها، ارتباط به روز با تحولات علمی جهان و نظایر اینها چه مقدار است؟ تحقیقات و رساله های دانشگاهی در چه سطحی است؟ پاسخ این سؤالات متأسفانه چندان خوشایند نخواهد بود. نکند در علم هم کپی ساز باشیم! فقط مترجم خوبی باشیم، آیا پژوهنده خوبی هم هستیم؟ اگر تولید صنعتی کار دشواری است، تولید دانش از آن هم دشوارتر است.
آیا آن جنبش نرم افزاری که مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارند و در مرحله سخن و شعار همه تکرار می کنند، در عمل هم تحقق پیدا کرده است؟ ما به دانش، فنّاوری و صنعت نیاز داریم. پرسش این است که اگر در این زمینه ها، هنوز نیازمند همکاری، تعاون و کمک دیگران هستیم، چگونه باید نیازهای خود را تأمین کنیم؟ جهان امروز، جهانی است در حال جهش برای دستیابی به فنّاوری های پیشرفته؛ جهان امروز، دنیایی است که این دانش ها و فنّاوری ها را به سادگی در اختیار دیگران نمی گذارد. یافته های علمی معمولاً انحصاری و توأم با بخل است. جهان امروز، دنیایی است که اگر احساس کند کشوری می خواهد سایر بازیگران را حذف کند، در برابرش می ایستد و او را در فشار قرار می دهد. در دنیای امروز، اگر نتوانیم به طور مستمر به علوم و فنّاوری های نو دسترسی پیدا کنیم، ‌نمی توانیم به شکوفایی اقتصادی، علمی و فنّاوری در کشورمان امید زیادی داشته باشیم.
در جهان کنونی، به رغم استقلال کشورها، نوعی وابستگی متقابل در شاکله روابطشان وجود دارد. هر کشوری به کشور دیگر به گونه ای نیازمند است؛ از مواد اولیه گرفته، تا محصولات، ‌بازار کالا، بازار کار و تا همکاری های مختلف. ثابت شده است که در دنیای امروز کشورهای در حال توسعه با تدبیر و نقشه و برنامه ریزی می توانند رابطه مناسبی با جهان صنعتی و پیشرفته داشته باشند و علم و فّناوری آنها را کسب و اقتباس نمایند. دنیای امروز، دنیایی است که به سمت تبادل بیشتر، وحدت و نزدیکی بیشتر پیش می رود.

سیاست خارجی تعامل گرا

ما به یک سیاست خارجی تأثیرگذار نیاز داریم. سیاست خارجی یعنی چه؟ یعنی حرف هایی بزنیم که تکبیرآفرین باشد؟! آیا سیاست خارجی به معنای درشت گویی است؟ یا آنکه سیاست خارجی به معنای راه و روش درست سلوک با دنیاست که در نتیجه آن تهدیدی کاسته و منفعتی جلب شود؟ آیا ما به جلب منفعت و دفع تهدید معتقدیم و احساس نیاز می کنیم؟ اگر به حدی رسیده ایم که نیاز به دیگر کشورها نداریم، که زهی سعادت! پس، دیگر به آن تعامل سازنده و مؤثر در روابط بین الملل نیاز نخواهیم داشت. ولی اگر نیاز داریم- که قطعاً نیاز داریم- پس باید چه کنیم؟
ما کشوری هستیم که می خواهیم به توسعه برسیم و در عین حال درون گرا هستیم و می خواهیم خودمان همه چیز را انجام بدهیم. اگر شدنی است که فبها المُراد و اگر شدنی نیست- که نیست- پس باید بدانیم در دنیا قواعد، هنجارها، عرف بین المللی و ساختارهایی وجود دارد. گرچه ما نباید در برابر نظم و هنجار جهانی تسلیم محض باشیم، ‌اما آیا با تقابل، تعارض، برخوردهای تند، نزاع، مخالفت های مداوم می توان به نتیجه رسید؟ اگر نه، پس به یک راه بینابینی نیاز داریم، که این راه در سایه تدبیر، مشورت، ‌تعقل و برنامه ریزی قابل دستیابی است.
هنوز بر سر بسیاری واژگان در کشور با یکدیگر به تفاهم نرسیده ایم و همفکری بر سر آن وجود ندارد. می گوییم تسلیم نشوید، مرعوب نباشید، قاطع باشید، ولی معانی این کلمات به خوبی روشن نیست. با دنیا باید با منطق، با استدلال، با در نظر گرفتن منافع ملی و قدم به قدم مفاهمه کرد. نمی توان به یکباره به دنیا خطاب کرد که شما نمی فهمید و همه باید بیایید در برابر ما تواضع کنید و سر فرود آورید. با این ادبیات نمی توان به جایی رسید! مرز بین «تعامل»، «رویارویی» و«تسلیم» چیست؟ آیا ما توانستیم بر سر مفاهیم این واژگان به فهم مشترک و اجماع نظر برسیم؟ زمانی وقتی با آژانس گفتگو می کردیم، در روزنامه ها فریاد می زدند که اینها تمام اسرار مملکت را فاش کردند! روز دیگر می گفتند آمدن بازرسین آژانس به ایران یک پیروزی دیپلماتیک است. روز دیگری می گفتند البرادعی را راه ندهید، او وابسته به غرب است؛ و روز دیگر از او تعریف و تمجید می کردند و او را به عرش می بردند. ما هنوز نتوانسته ایم به تفاهم و اجماع نظر برسیم. روزی گفتند با غرب کافر گفتگو نکنید، ‌اینها همه خائن اند! روز دیگر گفتند دستگاه های اطلاعاتی غرب و امریکا عجب گزارش خوبی داده اند!
علت این همه افراط و تفریط چیست؟ زیرا ما بر سر مفهوم کلمه «تعامل» به تفاهم و اجماع نرسیده ایم. در سند چشم انداز آمده است: تعامل سازنده و مؤثر. بعضی ها فکر می کنند که در سیاست خارجی باید مرتب اعلام مواضع کنیم. اما واقعیت آن است که نیاز به مبادله افکار و چانه زنی هم داریم. آیا فکر می کنیم در دنیای امروز راهی برای چانه زنی وجود ندارد؟ البته که دنیای غرب از ما دل خوشی ندارد و البته آنها دشمن نظام اسلامی ما هستند، ولی باید دید با دشمنان چگونه باید رفتار کرد؟ پیغمبر گاهی با کفار قرارداد امضا می کرد و گاهی با آنان معاهده صلح می بست. باید شرایط و موقعیت را دریابیم. اهداف را به صورت تابلویی پیش چشم خود قرار دهیم. اصل زمان و مکانی که امام فرموده است، تنها برای فقه نیست. این اصل زمان و مکان در سیاست، استراتژی و برای تاکتیک ها هم صدق می کند. بنابراین، ما باید در عرصه سیاست خارجی در پی تعامل سازنده باشیم.

طرح ده سؤال در سیاست خارجی

با طرح ده سؤال اساسی در بحث سیاست خارجی که هر یک می تواند موضوع بررسی و تحقیق مستقلی قرار گیرد، می توان بحث را به سرانجام نزدیک کرد:
1.پرسش نخست اینکه آیا ما حاضریم در مقاطعی، سیاست خارجی را هزینه پیشرفت و توسعه کنیم یا نه؟ اینکه می گوییم استراتژی ملی ما، توسعه است و یا در چشم انداز به توسعه تأکید می کنیم، آیا حاضریم برای این توسعه، سوبسیدی هم پرداخت کنیم؟ تاکنون همیشه از جیب اقتصاد کشور، برای سیاست خارجی هزینه کرده ایم. آیا می توان جهت را عوض کرد و برای رسیدن به توسعه، مقداری هم از جیب سیاست خارجی خرج کرد؟
2.شرایط جهانی نسبت به جمهوری اسلامی ایران در روزی که سند چشم انداز به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید، چگونه بود و امروز چگونه است؟ آیا همکاری دنیا با ما بیشتر یا کمتر شده است؟ آیا جایگاه ما در دنیا تغییر کرده است یا نه؟ آیا این تغییر در مسیر دستیابی بهتر به چشم انداز بوده است و یا بالعکس؟
3. سیاست خارجی کشورهای منطقه در طول این چند سال چگونه بوده است؟ ما می خواهیم جایگاه اول اقتصادی، علمی و فنّاوری را به دست آوریم، ‌دیگران هم بیکار ننشسته اند. سایر کشورها در منطقه آسیای جنوب غربی، در بخش سیاست خارجی چه کرده اند؟ و ما چه کرده ایم؟ این مقایسه می تواند آینده را برای ما روشن تر کند.
4.در چند سال اخیر، در چه مواردی با دنیا تعامل سازنده و مؤثر و در چه مواردی رویارویی و تقابل داشته ایم؟ و در موارد تعامل، آیا تعامل ما سازنده بوده است یا نه؟
5.ما می خواهیم برای دنیای اسلام الهام بخش باشیم. آیا در دنیای اسلام، همه چشم ها به ایران دوخته شده است و آیا امروز به کشورمان به عنوان الگو و نمونه نگاه می کنند؟ در واقع، در زمینه الهام بخشی در کجا قرار داریم؟ و تاکنون چه مقدار برای جهان اسلام، الهام بخش بوده ایم؟
6.آیا مناسب است در سیاست خارجی، کماکان سیاست ابهام را برگزینیم و یا به سیاست روشن و شفاف نیاز داریم؟ به تعبیری دیگر آیا ما می خواهیم به گونه ای رفتار کنیم که رفتار ما برای دنیا قابل پیش بینی باشد یا نه؟ البته قابل پیش بینی نبودن، ‌ویژگی ها و آثار خودش را دارد و قابل پیش بینی بودن نیز دارای ویژگی ها و آثار دیگری است. معمولاً قابل پیش بینی نبودن رفتار یک کشور به سختی با اصل تعامل سازنده و مؤثر قابل جمع است.
7.ما می خواهیم دنیا از ما بترسد؟ یا اینکه مجذوب ما شود؟ تفاوت بسیار است در اینکه آیا می خواهیم هر روز ترسناک تر باشیم؛ و یا جذاب تر شویم. ممکن است کسی از روی ترس به فردی احترام بگذارد، ممکن است کسی از روی شیفتگی به فردی احترام کند. ما می خواهیم بر چه مبنایی مورد احترام دیگران باشیم؟
8.آیا باید شیوه رفتار ما با دنیا به گونه ای باشد که دنیا انعطاف و امکان چانه زنی را در ما ببیند یا آنکه غیرقابل انعطاف باشیم و فرصت چانه زنی را باقی نگذاریم؟
9.آیا می خواهیم کشور خودمان را در یک جهانی بهتر ببینیم و یا نه؟ ما ایرانی بهتر در دنیایی بهتر می خواهیم؟ یا ایرانی بهتر در دنیایی که توأم با مشکلات، ‌زبونی و بی ثباتی باشد؟
10. و آخرین سخن اینکه آیا باید فضای جمهوری اسلامی ایران در دنیا، فضایی امنیتی باشد یا سیاسی؟ فضای امنیتی تبعات خاص خودش را دارد، و فضای سیاسی و توسعه ای نیز الزامات خودش را می طلبد.

پی نوشت ها :

1.افتتاحیه کنفرانس ملی چشم انداز 20 ساله و الزامات سیاست خارجی توسعه گرا، محققین و اساتید دانشگاه، مرکز تحقیقات استراتژیک، ‌8 اسفند 1386.

منبع :روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام، تهران: انتشارات کمیل، چاپ سوم 1391.